پنج شنبه که اومدیم خونه اکثرا خواب بودی ، فقط صبح زود که میشد بیدار بودی جمعه صبح چشمای قشنگت رو باز کرده بودی و داشتی سکسکه میکردی . مامان جون خروس داشتن هر وقت میخوند چشمات رو بازتر میکردی . خیلی دوست داشتنی و ناز نگاه میکردی . رنگ و روت یه کم زرد بود تا شنبه صبح که باید میرفتیم آزمایش تیروئید ، رفتیم درمانگاه اکبری آزمایش ازت گرفتن و گفتن چون نارس به دنیا اومده باید تکرار بشه ، خلاصه بعد از اون دو دل بودم که ببرمت دکتر برای زردی یا نه ... خلاصه همراه بابایی و خاله زهرا رفتیم دکتر حادقی . وقتی تو رو دید گفت سریع ببرین آزمایش زردی ، وزنت کرد ، شده بودی 1700 انگار دنیا رو سرم خراب شد . البته میگن 100 روز اول تولد وزن کم میشه ولی من خیل...